1391/09/06
سارينا جونممم ممم ٨ ما ه و ٣ روزگيت مبارك ٨ ماه گذشت و ما از بودنت چقدر خوشحاليم. توى اين ٨ ماه انگار زندگي رنگ و بوى ديگه اى داشت. الان كه دارم برات مينويسم بى اختيار داره اشكام سرازير ميشه. دختر قشنگم اينقدر دوستت دارم كه حاضرم دنيا نباشه ولي تو باشي. عاشق اون صداتم وقتي ميگي اده.... ماااامااااا. وقتي ميخواي چيزي رو به ما بفهموني، دستاتو ميگيري بالا و ميگي عهههههههه. عاشق اون دستاي مهربونتم كه وقتي داري شيرميخوي ميكشي به صورتم و با لبام بازي ميكني.عاشق اون لباتم وقتي نميخواي غذا بخوري و محكم روي هم فشار ميدي كه نتونم قاشق و توي دهنت بكنم. عاشق اون بلا بودن و زرنگتيم. عاشق اون...
نویسنده :
maman zizi
23:05