1391/4/31
... سلام دختر قشنگ مامان ...
از امروز مي خوام لحظه به لحظه خاطرات تو رو اينجا ثبت كنم عزيز دلم. . . الان حدود ٤ ماه از تولدت مي گذره و بالاخره فرصت كرديم با كمك خاله ليلا اين وبلاگ و بسازيم.ولي من سعي مي كنم تا مهمترين اتفقهاي اين مدت رو بنويسم تا هميشه تو يادمون بمونه...
دخترم سارينا
دخترم شاخه گلى است
شيرين تر از شهد گلى است
مهربان است، صميمى و پاك
پاك تر از نرگس و ياس
دخترم ساريناست
چو گل وانشده بس زيباست
روشنى است...خورشيد است!
گرم چون حس نشاط
دوست است، كودك است!
كاش!!
بماند كودك!!!
دخترم
عمر من است، به فدايش همه غمهاى دلم
ميكشم بر سر او، دست نوازشگر خود
تا بداند
نفس و عشق و دل و دين من است
دخترم سارينا
مثل باران خدا زيبا هست
رحمتى است براى دل ويران شده ام
نازنينى است كه دوستش مى دارم
دخترم برگ گل است، نازك و با احساس
شبنم صبح دل انگيز زمستان من است
دخترم اب روان است
كه صدايش ؛ ارامش
رفتنش؛ احساس است
خنده اش؛ مرگ غم است
بوسه اش؛ كام بهشت
نرگسش عشق و
تنش مايه فخرو
نگاهش افتاب من است.