sarina joonam

1391/4/15

1392/8/21 0:21
نویسنده : maman zizi
160 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز نيمه شعبانه و پارسال نذر كردم كه اگر خدا تورو به ما بده هرسال تولد امام زمان شيريني بديم. ما هم به قولمون عمل كرديم و وقتي داشتيم ميرفتيم خونه باباجي شيريني خريديم و پخش كرديم. خيلي خوشحالممممممم. خداياااااا شكرت


دختر قشنگم بايد بگم كه تو يه داداش شيري هم پيدا كردي و اسمش ايلياست. الان جريانش و برات تعريف ميكنم:
سه روز پيش ماماني براي عمل كيسه صفرا بستري شد و مجبور شد تو رو تنها بذاره. اول ميخواستم تو رو هم ببرم بيمارستان ولي خاله زهره گفت كه ممكنه خدايي نكرده مريض بشي از بردنت منصرف شدم عزيزم. مامان مرضيه هم گفت كه مواظبته. ولي تمام نگرانيه من شير خورد نت بود چون شير خشك نمي خوردي و عمه نرگس هركاري كرده بود نتونست به شما شير خشك بده با وجودي كه بابا رسا شير خشك ديگه اي هم برات خريده بود و شما اون رو هم دوست ندا شتي. حتي با قطره چكون هم نخوردي. به خاطر همين مامان مرضيه و بابا رسا شبونه شما رو بردن خونه فاطمه جون كه از دوستامونه و خيلي دوسش داريم.مامان مرضيه ميگفت از شدت گرسنگي تو ماشين خيلي گريه ميكردي و به صورت قشنگت چنگ مي زدي  و چون تو ترافيك مونده بودن از ماشين پياده شده و بدو بدو تو رو رسونده خونه فاطمه .

***  سارينا و داداش ايليا و فاطمه جون  ***



 خداروشكر سينه فاطمه جون و گرفتي و من خيالم از لحاظ تغذيه ات راحت شد ولي خيلي دلتنگت بودم و گريه ميكردم. مامان اعظم هم كه پيشم بود سعي ميكرد ارومم كنه.  قربونت برم ماماني روزاي سختي رو همگي پشت سر گذاشتيم ولي خداروشكر به خير گذشت و ماماني زود عمل كرد و ديشب بر خلاف ميل دكتر و از بس گريه كردم تا ترخيصم كنه مرخص شدم و اومدم پيشت. خيلي دوست دارم عزيز دلم و قول ميدم ديگه تنهات نذ ارم. تقدير اين بود كه شما ٤٨ ساعت شير فاطمه جون و بخوري و حالا ميتونه مادر شيري شما باشه. داداش ايليا هم تو رو خيلي دوست داره و تو اين مدت فقط بوست مي كرده. انشالله خواهر و برادر خوبي براي هم باشيد. بووووووسسسسسس...
 
 
 
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sarina joonam می باشد