1393/10/15
من بازم بد قولی کردم و با تاخیر اومدم...
چکار کنم مامانی هم تنبلی کردم هم تو این مدت مشغله زیادی داشتم. وفتی از ترکیه اومدیم چون تصمیم داشتیم دستی به سرو و روی خونه بکشیم مشغول بازسازی وانتخاب کاغذ دیواری و لمینت و پرده برای خونمون شدیم که یک ماهی طولکشید و خیلی خسته شدیم. بعدش چندتا مهمونی داشتیم و مامانی حسابی سرش شلوغ شد. بگذریم دختر قشنگم ...حالا سعی میکنم با عکسایی که تو این مدت از شما گرفتیم اتفاقاتی که تو این مدت افتاده رو برات شرح بدم.
قبل از عكسا ميخوام حرفاو كارهاي بامزه اي كه انجام ميدي رو برات تعريف كنم
خاله ليلا الان ني ني تو دلش بزرگتر شده و شكمش بزرگ شده حالا تو فكر ميكني هركي شكمش بزرگه تو دلش ني ني داره. يكروز كه خونه مامان اعظم بوديم به مامان اعظم گفتي تو دلت ني ني داري؟ ني نيت خيلي بزرگ شده الان به دنيا مياد ميخواد با من بازي كنه من و مامان اعظم ديگه از خنده غش كرده بوديم
اوایل مهر یک سفر به شهر کرد داشتیم و تو رو بردیم خونه دوستت فرناز
اینجا چشمه شلمزاره. بعد از این عکس طوفان شد و شما از باد ترسیدی و فقط گریه کردی که بریم خونه. ماهم رفتیم تو چادر نشستیم ولی تو از بغل من بیرون نیومدی و فقط گریه کردی. حتی ناهار هم که از صبح با فرناز ذوق کرده بودین که میخوایم جوجه کباب درست کنیم و بخوریم نخوردی و خوابت برد. حق هم داشتی چون طوفان شدیدی بود چادری که داخلش نشسته بودیم و باد داشت از جا میکند .
عصرش اومدیم خونه و بلال درست کردیم و چای زغالی خوردیم
این چندروزی که خونه فرناز بودیم شما دوچرخه قدیمی فرنازو برمیداشتی و باهاش بازی میکردی البته به قول خودت دوخرچه
این هم اولین نقاشی دختر قشنگم که چشم چشم دو ابرو کشیده
وقتی سارینا موهاشو سشوار میکشه
دخترم تو آشپزی به مامانش کمک میکنه
یک روز هم با دوستای همسن خودت رفتیم کیدزلند که بهمون خیلی خوش گذشت
اولش نمیرفتی شن بازی ولی آخرش که لباستو عوض کردم خوشت اومد بری شن بازی کنی
این هم پالتوی امسال شما که بهش میگی پانتو
اینجا هم چند روز بعد از تولد نازنین خانومه که اومده بودن خونه دادا مهمونی
این هم ژست شما در کنار سبد گلی که بابایی آورد
این هم کیک تولد باباجی که خاله لیلا خرید و آورد خونه ما و یک تولد کوچولو گرفتیم
محل ایستادن سارینا خانوم وقتی مامانی در حال غذا درست کردنه
آخه اپن جای نقاشی کشیدنه؟؟؟
سارینا و آترین دختر خاله سارا که دوست نداشت ازش عکس بگیریم و من این عکسو یواشکی انداختم
سارینا و پیتزا جی جی باجی
یک روز هم خاله فازی و حسنا جون اومدن تهران و خاله مریم مامان سه قلوها دعوت کرد همگی بریم خونشون. خاله ریحانه و سه تا نی نیهاش هم اومدن همینطور بنیتا جون و مامانش. باز هم نشد یک عکس دسته جمعی خوب ازتون بگیریم.
ازی
و حالا سارینا جون و شب یلدا و هندوانه ای که خاله لیلا درست کرد خونه باباجی
و این هم اسب سواری سارینا خانوم تو خونه