sarina joonam

1393/10/15

1393/10/4 20:44
نویسنده : maman zizi
685 بازدید
اشتراک گذاری
 

 

 

من بازم بد قولی کردم و با تاخیر اومدم...

چکار کنم مامانی هم تنبلی کردم هم تو این مدت مشغله زیادی داشتم. وفتی از ترکیه اومدیم چون تصمیم داشتیم دستی به سرو و روی خونه بکشیم مشغول بازسازی وانتخاب کاغذ دیواری و لمینت و پرده برای خونمون شدیم که یک ماهی طولکشید و خیلی خسته شدیم. بعدش چندتا مهمونی داشتیم و مامانی حسابی سرش شلوغ شد. بگذریم دختر قشنگم ...حالا سعی میکنم با عکسایی که تو این مدت از شما گرفتیم اتفاقاتی که تو این مدت افتاده رو برات شرح بدم.

قبل از عكسا ميخوام حرفاو كارهاي بامزه اي كه انجام ميدي رو برات تعريف كنم 

اولا كه الان دو سال و نه ماه و 12 روز داری دختر گلم. خيلي بانمك حرف ميزني و گاهي با حرفات غافلگيرمون ميكني. 
 
شعرهايي كه با كمك هم ميخونديم الان خودت به تنهايي ميتوني بخوني البته بعضي قسمتها رو جا ميندازي ولي عيبي نداره به زودي همشو ياد ميگيري.
 
وقتي منتظر بابا ميشي تا بياد خونه ميخوني السون و ولسون خدا بابا رو برسون البته داد 
ميزنيا ماشالله صداتم به اسم بابات رفته خيلي رساست. چشمک
 
مامي عروسكتو قنداق ميكنه تو هم ياد گرفتي پتو رو دور ببري پيچيدي و اومدي گفتي مامان ببري رو اونقاد كردم من اولش موندم يعني چي بعد فهميدم منظورت قنداقه خندونک
 
مدام هم در حال سؤال كردني هر اتفاقي ميفته يا هر چيزي كه ميگيم ميپرسي چرااااا؟؟؟؟ سوال
 

خاله ليلا الان ني ني تو دلش بزرگتر شده و شكمش بزرگ شده حالا تو فكر ميكني هركي شكمش بزرگه تو دلش ني ني داره. يكروز كه خونه مامان اعظم بوديم به مامان اعظم گفتي تو دلت ني ني داري؟ ني نيت خيلي بزرگ شده الان به دنيا مياد ميخواد با من بازي كنه خنده  من و مامان اعظم ديگه از خنده غش كرده بوديم قه قهه

 
عاشق مهمون بازی و خرید بازی هستی حتی دیالوگهارو هم خودت به ما میگی که چی بگیم مثلا تو مهمون بازی میای زنگ میزنی میگی دینگ دانگ من باید بگم کیه تو میگی منم من باید بگم تو کی هستی؟ تو میگی من سارینام و من درو میزنم و میگیم سلاااااممممم و روبوسی دوباره مهمونات میان خرسی و سم و عروس و خلاصه تک تک میان و ما باید همین دیالوگها رو بگیم بعد میشنن ما باید غذا درست کنیم و چای و شربت بدیم و پذیرایی کنیم و همیشه هم داری ماکارونی درست میکنی.
 
خرید بازی هم به اینصورته که شما خانوم فروشنده میشی میام ازتون خرید میکنم بعدمیگم چنده شما بارکد میزنی و میگی 20 تومن (اکثر چیزا 20 تومنه خندونک ) بعد من پول میدم یا کارت میکشم و دوباره از اول. نا گفته نماند که این بازیها رو با مامی و دادا هم انجام میدی مخصوصا وقتی میریم خونشون اونجا ماشین حساب دادا رو میاری و مثلا میشه صندوق که شما جنسامون و که خریدیم حساب کنی.
 
به بوها خیلی حساس هستی مثلا تو راهرو بوی غذا بپیچه میگی مامان بوی چی میاد؟ یا وقتی لبو درست میکنم تا بوش راه میفته میگی مامان به به بوی لبو میاد داری لبو درست میکنی برای من؟؟؟  یا وقتی میری توی حموم میگی مامان بوی حموم میاد. خلاصه حس بویایی قوی ای داری.
 
وقتی از چیزی خوشت میاد میگی باحالم میاد مثلا از یک بازی لذت میبری و میخوای بروز
بدی با ذوق میگی مامان باحالم میاد قربون اون حرف زدنت خنده
 
 
 
 
عکسها و ادامه توضیحات در ادامه مطلب

 

اوایل مهر یک سفر به شهر کرد داشتیم و تو رو بردیم خونه دوستت فرناز 

 

اینجا چشمه شلمزاره. بعد  از این عکس طوفان شد و شما از باد ترسیدی و فقط گریه کردی که بریم خونه. ماهم رفتیم تو چادر نشستیم ولی تو از بغل من بیرون نیومدی و فقط گریه کردی. حتی ناهار هم که از صبح با فرناز ذوق کرده بودین که میخوایم جوجه کباب درست کنیم و بخوریم نخوردی و خوابت برد. حق هم داشتی چون طوفان شدیدی بود چادری که داخلش نشسته بودیم و باد داشت از جا میکند .

عصرش اومدیم خونه و بلال درست کردیم و چای زغالی خوردیم

این چندروزی که خونه فرناز بودیم شما دوچرخه قدیمی فرنازو برمیداشتی و باهاش بازی میکردی البته به قول خودت دوخرچهخندونک

این هم اولین نقاشی دختر قشنگم که چشم چشم دو ابرو کشیدهتشویق

وقتی سارینا موهاشو سشوار میکشه

دخترم تو آشپزی به مامانش کمک میکنه

یک روز هم با دوستای همسن خودت رفتیم کیدزلند که بهمون خیلی خوش گذشت

 

 

 

اولش نمیرفتی شن بازی ولی آخرش که لباستو عوض کردم خوشت اومد بری شن بازی کنی

 

این هم پالتوی امسال شما که بهش میگی پانتو خندونک

اینجا هم چند روز بعد از تولد نازنین خانومه که اومده بودن خونه دادا مهمونیجشن

این هم ژست شما در کنار سبد گلی که بابایی آورد

این هم کیک تولد باباجی که خاله لیلا خرید و آورد خونه ما و یک تولد کوچولو گرفتیم 

محل ایستادن سارینا خانوم وقتی مامانی در حال غذا درست کردنهخطا 

آخه اپن جای نقاشی کشیدنه؟؟؟

 

 

سارینا و آترین دختر خاله سارا که دوست نداشت ازش عکس بگیریم و من این عکسو یواشکی انداختمچشمک

سارینا و پیتزا جی جی باجیخوشمزه

یک روز هم خاله فازی و حسنا جون اومدن تهران و خاله مریم مامان سه قلوها دعوت کرد همگی بریم خونشون. خاله ریحانه و سه تا نی نیهاش هم اومدن همینطور بنیتا جون و مامانش. باز هم نشد یک عکس دسته جمعی خوب ازتون بگیریم.

ازی 

و حالا سارینا جون و شب یلدا و هندوانه ای که خاله لیلا درست کرد خونه باباجی

و این هم اسب سواری سارینا خانوم تو خونهخنده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

فائزه
15 دی 93 19:28
عزیز دلی سارینا جونمممممممم تو عکس دسته جمعی صورت حسنا محوه
ریحانه
15 دی 93 19:49
سلام سارینا جونم ماشااله امیدوارم همیشه شیرین زبون و دوست داشتنی و شاد وخوشبخت باشی.و همراه مادر وپدرت به شادی سرکنی.:-*:-*
مامان نوا
15 دی 93 19:55
سارینای عزیزم عکسات خیلی خوشگل بودن نوا هم یکی یکی نگاه کرد و گفت سارینا چه خوشگله عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sarina joonam می باشد