1392/09/04
سارينا جونم ديروز ٢٠ ماه از به دنيا اومدنت گذشت. يعني يك سال و هشت ماهه كه ما از بودنت در كنارمون لذت برديم و عاشقانه دوستت داريم . پريروز يه اتفاق بدي برات افتاد عزيزم. رو تخت ماماني بودي كه يكدفعه سر خوردي و دستت محكم خورد به تخت. خيلي گريه كردي حدود يك ساعت فقط اشك ريختي و من هر جور خواستم حواستو پرت كنم كه ديگه گريه نكني موفق نشدم. تا اينكه يكدفعه خوابت برد. انگار خسته شدي از بس گريه كردي قربونت برممممم. تا شب خوب بودي و بازي ميكردي ولي احساس ميكردم دستت يه كم درد ميكنه چون وقتي ميخواستي از روي زمين بلند شي و دستت و ميذاشتي زمين گريه ميكردي ميگفتي آيييي آييييي. يه كم دستت و ميماليدم دوباره ميرفتي بازي ميكردي. ش...
نویسنده :
maman zizi
0:17