sarina joonam

1391/6/1

1392/8/19 1:36
نویسنده : maman zizi
152 بازدید
اشتراک گذاری

 

 
 
ساريناى قشنگ ما، خيلي خواستنى شدى مامانى . قبلا صبح ها كه از خواب پا ميشدى بى سروصدا با خودت بازى مى كردى، گاهى اوقات هم دور خودت ميچرخيدى تا امروز صبح كه بيدار شدى و حدود نيم ساعت با خودت حرف ميزدى...
                       اااااااا وووووووو  ااااااييييييييي   قققققققووووووو 
                                                                  كاش مامان ميفهميد چى ميگى قربونت برم. 

مامانى هم بعضى وقتا همراهيت ميكنه و مثل خودت حرف ميزنه. ديروز هم شروع كردى يه كمى سينه خيز رفتى و همه ما حسابى ذوق كرديم. اخه مامان مرضيه و بابا ركنى هم خونه ما بودن. چند روزى هم هست كه متوجه شديم گاهى بدون كمك ميشينى. البته باباجى كشف كرد... من  هم از ذوقم زودى دوربين اوردم و عكس اند اختم ...




قربون اين موهاى اشفتت برم مادددددرررررر. 
 
 
 
 

 
 
 

هفته پيش هم براى دومين بار با هم رفتيم سفر. قرار بود دوباره بريم شمال ولى مامان مرضيه كه زودتر رفته بود گفت اينقدر شمال گرمه كه ممكنه شما مريض بشى ما هم برنامه سفر و تغيير داديم و اول رفتيم نطنز خونه خاله زهرا و شب اونجا بوديم و بعدش رفتيم شهركرد پيش فرناز. در عوض اونجا حسابى خنك بود. ٤ شب اونجا بوديم ولى چون ماه رمضان بود نتونستيم مثل هميشه بريم بيرون.  فقط يك شب رفتيم حمزه علي كه جاي خوب و باصفاييه. دختركم ماشالله خيلي خوش سفرى و اصلا مامانى رو اذيت نكردى. به خاطر همين دوباره مي خواهيم بريم مسافرت.  اگر خدا بخواد هفته ديگه كه تهران تعطيله و بابايي شايد زودتر هم تعطيل بشه ميريم كرمانشاه. وقتي برگشتيم خاطرات سفر سومت هم مينويسم و عكساشو ميذارم. 


 
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sarina joonam می باشد