1391/08/14
سارينا سادات خانوم عزيز عيدت مبااااااارك
ديروز عيد غدير بود و سادات خانوم ما اولين ساليه كه در كنار ماست. قشنگم خيلي خوشحاليم كه در كنارمونى.
ديروز رفتيم خونه بابا ركني و مامان مرضيه. همه براي ديدن تو اومدن اونجا. كلي هم عيدى گرفتى. ولي تو ٣ روزه كه تب داري و اصلا حال بازي و مهموني نداري . قربون اون چشماي قشنگت. نميدوني چه حالي دارم و چقدر دلم برات كبابه. همه ميگن ميخواي دندون دربياري و به خاطر همين تب كردي. ولي دكترا اين حرفا رو قبول ندارن و ميگن گلوت چرك كرده. دوباره انتي بيوتيك دادن. واااااااي بازم دارو بازم انتي بيوتيك. ديگه حالم داره به هم ميخوره از هرچي انتي بيوتيكه. آخه نازنين مامان از اول پاييز سومين دوره انتي بيوتيك و داري ميخوري. امروز دكترت گفت وزنت شده ٧٦٥٠ يعني فقط ٥٠ گرم تو ٢٠ روز وزن گرفتي. وقتي از مطب اومديم بيرون زدم زير گريه. خيلي ناراحت بودم برات. فقط ميگفتم خدايا بچم زود خوب شه و ديگه مريض نشه. فداى مظلوميتت بشم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی